مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۱۶ نوشته: محمد رسولی

(( از دید جامعه شناسی، کلیه گروه بندی بشری اعم از خانواده، قبیله، عشیره، روستا، شهر، کشور، و نظایر آنها جامعه به معنای اعم کلمه هستند. انسان بر حسب گرایش های طبیعی یا نیازهای اجتماعی به منظور ایجاد امکانات زیستی و مبارزه با دشواری های حیات، خواه ناخواه به سوی هم نوعان رانده می شود. تماس و زندگی افراد با یکدیگر در چارچوب شغل، اقتصاد، رفاه، فعالیت های مذهبی یا سیاسی، در حقیقت تضمین موجودیت افراد انسانی و تامین نیازهای گوناگون آنان است. انسان باید لزوماً در محیط اجتماعی زندگی کند تا امکان حیات یابد. لذا اجتماع گرایی فرد، چه – از جنبه – روانی باشد، چه بر حسب فطرت و چه براساس الزامات صرفاً اجتماعی، امری اجتناب پذیر است. مفهوم جامعه زمانی واقعیت و مصداق خارجی می یابد که بین افراد و گروههای تشکیل دهنده گروه بندی انسانی، روابطی از نوع اجتماع آن محقق شود)).

این حکمیتی راجع به جامعه بود. اما وقتی می گوییم جامعه سیاسی، یعنی آن اجتماع از مردمان که هم فرمانروا داشته باشند و هم فرمانبران، از این نظر می توان گفت امروزه تقریبا همه ی جوامع، جامعه سیاسی هم هستند. یعنی در یک تجمع و اجتماعی از افراد که گروهی به آنان  حکومت می کنند و به زبان ساده تر یک جامعه که دارای حکومت باشد را می توان بعنوان یک جامعه سیاسی نام برد. البته بدیهی است که بین آن حاکمان بر فرمانروایان و مردم آن جامعه باید ارتباطی باشد. فرض تصور اینکه هر یک از این دو گروه برای خود باشد و کاری به آن یکی نداشته باشد، تصور یک جامعه سیاسی نخواهد بود. چنانکه روان شاد استاد دکتر قاضی نیز نوشته اند:

جامعه سیاسی از فرمانروایان و فرمانبران ترکیب شده است. از یک طرف افراد و اشخاص قرار گرفته اند و از طرف دیگر قدرت حاکم .

همان گونه که فرمانبران ( افراد، اشخاص، شهروندان) با یکدیگر ارتباطی دارند با فرمانروایان ( اشخاص، نهادهای حاکم) نیز دارای انواع روابط هستند. مجموع این روابط پیچیده و چند بعدی مورد توجه حقوق است. علم حقوق کلیه این روابط را چارچوب بندی می کند و بر پایه اصول و قواعدی آنها را تنظیم می نماید.

به نظر نگارنده وجود خارجی و عینی این مفهوم یعنی جامعه سیاسی از مهمترین و بنیادی ترین و اصلی ترین نهادها و مفاهیم در حقوق عمومی است. چون اساس این مفهوم یعنی جامعه سیاسی که باشد، بسیاری از مفاهیم دیگر معنا و دلیل وجودی خواهند یافت و برعکس اگر جامعه سیاسی نباشد، سایر مفاهیم در این بحث بی معنا خواهد بود. جامعه سیاسی آن ظرف زمانی و مکانی است که سایر مفاهیم را در خود جای می دهد و اگر این ظرف نباشد سایر نهادها و مفاهیم مرتبط و موضوع در علم حقوق عمومی چه جایگاهی خواهد داشت؟

امروزه نیز اگر سخن از نحوه ی حکومت در کشور بعنوان یک جامعه سیاسی است و یا اگر از  ایرادهای نحوه ی حکومت پارلمانی یا ریاستی در یک واحد سیاسی سخن می گوییم یعنی در وهله ی اول یک جامعه سیاسی وجود دارد که به دنبال آن این مسائل و بحث ها حادث می شود.

به هر روی پس از این مقدمه ی کوتاه، به ایران عهد کهن بازگردیم و نشانه های وجود جامعه ی سیاسی را درآن عصر بسیار دور تاریخ ببینیم.

مطمئن هستم پیش از ارائه توضیح بیشتر تا همین جای کار خواننده تیزبین با توجه به سایر موارد که در صفحات پیشین گفته شد، خود به فراست دریافته و پذیرفته است که جامعه ی سیاسی در آن عصر وجود داشته است، با این وجود ما برای اثبات بیشتر ادعا توضیحاتی در ادامه می آوریم که جای تردیدی باقی نگذارد.

برای اثبات مدعای خود ابتدا ببینیم که برای پیدایش و وجود جامعه سیاسی چه جزئیاتی باید وجود داشته باشد. غرض آن است که اگر چه تا اینجا با کلیت مفهوم جامعه ی سیاسی آشنا شدیم ولی برای اثبات وجود آن در ایران کهن،جزئیات لازم برای تشکیل جامعه ی سیاسی را ببینیم تا سپس با یافتن آن جزئیات در ایران عهد کهن متوجه جامعه سیاسی درآن عصر شویم.

برای اینکه جامعه سیاسی شکل بگیرد شرایط زیر لازم است:

  • وجود یک تجمع از افراد در یک سرزمین و محدوده ی مشخص
  • یک قدرت سیاسی که برای این جامعه باشد.
  • اعضای تشکیل دهنده جامعه نسبت به به این کلیت تشکیل شده، احساس تعلق کند.
  • این جامعه باید به آن درجه از یک پارچگی و استقلال رسیده باشد که بتواند در برابر دنیای خارجی، همانند کلیتی متمایز جلوه کند.
  • یک نوع سازمان بندی اجتماعی در جامعه وجود داشته باشد که این سازمان بندی اجتماعی از حالت ابتدایی و شخصی خارج شده به مرحله ای از بلوغ و انسجام و تکامل رسیده باشد.
  • نظم حاکم بر آن جامعه از خصلت حقوقی برخوردار باشد.

در صورت فراهم شدن شرایط بالا جامعه سیاسی محقق شده است.

این شش شرط را به طور بسیار کوتاه در دوران کهن ایران مرور می کنیم.

وجود یک تجمع از افراد در سرزمین ایران. براساس یافته های زمین شناسی، در پایان دوره ی چهارم یخ بندان دوران حاضر زمین شناسی، یعنی در هزاره های دهم و نهم پیش از میلاد، یخ چال های وُرم برای آخرین بار گسترش یافتند و این گسترش یخچال ها، تا عرض ۳۳ درجه شمالی! را نیز در برگرفت و این رویداد سبب سرد شدن هوای فلات ایران گردید. با گسترش یخچال ها، ایرانویچ( یعنی همان جای اولیه و نخستین ایرانی ها که بالاتر از مدار ۳۳ درجه بود و ما البته به طور خیلی دقیق نمی دانیم کجاست) دچار سرما و یخ بندان شد. پس از این رویداد، ایرانی ها برای فرار از سرما و یافتن جای بهتری برای ماوا به سوی نیمروز ( یعنی جنوب) حرکت کردند. آنها آمدند و در پایین تر از مدار ۳۳ درجه یعنی در ایران بزرگ مستقر شدند. براساس گفته ی کتاب اوستا این مهاجرت ایرانیان ازآن بالا به اینجا به یک باره نبوده و چند بار انجام شده و در نهایت آن ها یعنی گروه های انسانی، در حدود سیزده هزار سال پیش به طور کامل در ایران امروزی مستقر شدند و سپس در هزاره های بعد همان گونه که دیدیم در زمان کیومرث ( یا بهتر است بگوییم دوره ای که نام کیومرث به خود گرفته است) یک جامعه ی سیاسی را شکل داده و موفق به تشکیل حکومت هم شدند. لذا گروه های انسانی د رایران مستقر بودند. پس شرط وجود تجمع در یک سرزمین مشخص محقق بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *