مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۱۷ نوشته: محمد رسولی

  • وجود یک قدرت سیاسی در جامعه: براساس همه ی قرائن موجود و تاریخ مضبوط و انعکاس آن در کتاب های مقدس و نیز اوستا و سایر منابع، در جامعه ی ایران عهد کهن قدرت سیاسی وجود داشت و تاریخ آن ها گاهی به طور دقیق در دست ماست که در شاهنامه هم منعکس گردیده است. حتی گاهی نام پادشاهان با رهبران و مصلحان دینی در کتب بسیار قدیمی دینی در هم آمیخته شده است و قدرت و شوکت سیاسی، رنگ مذهبی و به گونه ای آسمانی به خود گرفته است. این به نوبه ی خود نشانگر وجود قدرت سیاسی در جامعه عهد کهن می باشد. اگر به معانی نام ها توجه شود در می یابیم که بسیاری از نام ها که در برخی متون کهن و عهد عتیق است، برگردان نام های ایرانیان نخستین است.
  • اعضای تشکیل دهنده ی جامعه نسبت به آن کلیت احساس تعلق کنند. این تعلق خاطر چه در عوامل مادی باشد و چه معنوی در اصل موضوع تفاوتی نمی کند. ولی ما خوشبختانه هم نشانه های تعلق مادی و هم معنوی را از سوی ایرانیان عهد کهن به جامعه و خاک و کشور خود داریم.

در بسیاری از جاها در اسناد می بینیم که ایرانیان با چه شور و شوق و عشقی از سرزمین خود سخن می گویند. یا در هنگامه های خطر چگونه برای حفظ این جامعه سیاسی از همه چیز خود می گذرند. آن نشانه ها و مثال ها آنقدر زیاد است که آدمی نمی داند کدام یک را مثال بیاورد. باید گفت: بدنبال شکل گیری منسجم تر ملت ایران که در (( فروردین پشت)) گفته می شود از دو عامل خاک و خون پدید آمده بود، جنگ های ایران و تورانیان به وقوع می پیوندد. ما در جای جای آن جنگ ها سربازگیری از سوی دولت مرکزی برای دفاع از کشور را می بینیم و شاهدیم که چگونه مردمان خود داوطلبانه به سپاه ایران می پیوندند. در نبرد سهراب با دژبانان مرزی ایران، شاهد اسیر شدن هژیر مرزبان ایرانی هستیم. سهراب از او می خواهد که با وی همکاری کند و در عوض پاداش های بسیار مهمی دریافت کند. او نمی پذیرد. سهراب اصرار می کند اگر همکاری نکند، او را خواهد کشت. ولی باز هژیر با خود فکر می کند: من اگر از بین بروم مهم نیست، مهم ایران است که باید باقی بماند. مهم ملت ایران است. او با احساس تعلق شدید به ایران و جامعه سیاسی خود نمی پذیرد که ضرری به جامعه ی مورد علاقه و کشور متبوع خود برساند، حتی اگر از آن پاداش های بزرگ محروم شود و آز آن بالاتر ولو اینکه کشته شود و جان و زندگی خود را از دست بدهد.

هژیر که با تهدید و تطمیع سهراب روبه رو شده است و از او می خواهند که محل رستم را نشان دهد، با خود می اندیشد که اینان یعنی دشمن می خواهد جای فرمانده ی کل ارتش ایران( یعنی رستم) را یافته و سپس به او گزند بزنند. از گزند به رستم و یا از بین بردن او، ضربه ی شدیدی به ایران خواهد خورد. لذا با خود می گوید:

به دل گفت، کار دیده هجیر                        که گر من نشان گوشیرگیر

بگویم به این تور با این زوردست                       بدین یال و خسروانی نشست

***

چو زایران، نباشد کسی کینه خواه                 بگیرد، سرتخت کاووس شاه

***

چنین گفت موبد که مردن به نام                    به از زنده ، دشمن بر او شاد کام

اگر من شوم، کشته بر دست او                       نگردد سیه روزو ، خون آب جوی

بماناد ایران، تن من مباد                                چنین دارم ، از موبد پاک یاد

که گر باشد اندر چمن، بیخ سرو                       سزد گر گیا را نبوید تذرو

در اینجا به روشنی هژیر ملت ایران و جامعه ی خود را به یک سرو ریشه دار تشبیه کرده که ماندن آن را برای خود مهم می داند و خودش را در مقایسه با این سرو هم چون یک گیاه کم ارزش (تذرو) می داند. این یک نمونه ی واضح و نشانه ای روشن از تعلق خاطر و دلبستگی و وابستگی ایرانی به جامعه و سرزمین خود است. از آن گذشته داشتن میهن مشترک، پیشوا و رهبر مشترک، دولت مرکزی ، زبان و فرهنگ مشترک از دیگر دلبستگی ها و تعلق خاطر ایرانیان آن دوران به کشور و جامعه خود بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *