مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۱۳ نوشته: محمد رسولی

ملت

در فرهنگ های سیاسی و حقوقی، ملت را این گونه تعریف می کنند:

ملت را می توان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که عامل پیوند آن یک فرهنگ و آگاهی مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق به آن واحد پدید می آید. از جمله ویژگی های هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیائی مشترک است و احساس دلبستگی و وابستگی به سرزمین معین.

این یک تعریف از ملت است. که با وجودی که اندکی به نظر ما نارسا است ولی اینک برای انجام کار، آن را می پذیریم. تعاریف دیگر نیز در کتب ما کمابیش در همین حدود است. مثال: مجموعه افرادی است که دارای زبان و فرهنگ و نژاد و سوابق تاریخی مشترکی هستند….

در دایره المعارف لاروس نیز در خصوص تعریف ملت نوشته است: مجموعه افراد انسانی که در یک سرزمین زندگی می کنند و از حیث اصالت، تاریخ، آداب و عادات و در بیش تر موارد زبان، اشتراک دارند.

این ها همه کمابیش تعریف ملت می تواند باشد.

برخی نیز ملت را پدیده ای دانسته اند که توسط مجموعه ای از عوامل فرهنگی، سیاسی و روانی شکل می گیرد. از نظر فرهنگی ملت به گروهی از افراد انسانی اطلاق می گردد که به وسیله زبان، مذهب، تاریخ و آداب و رسوم مشترک به هم پیوند می خورند.

اما ببینیم استادان رشته ی مورد نظر ما یعنی حقوق عمومی در خصوص ملت چه می گویند؟

شادروان استاد ابوالفضل قاضی درباره ی ملت می فرماید:

گروهی انسانی که اعضای آن احساس کنند به وسیله ی عوامل پیوند دهنده ی مادی و معنوی به هم وابسته اند و با دیگر گروه بندی های انسانی و افراد تشکیل دهنده ی آنها تفاوت دارند. لذا آن افراد انسانی که خود را متعلق به یک جامعه ی کل یا یک جامعه سیاسی متمایز می دانند و سرنوشت خود را با سرنوشت سایر افراد عضو آن جامعه پیوند یافته می بینند، می توانند عامل تشکیل یک ملت باشند. ملت با احساس تعلق مادی یا معنوی، تحقق می یابد.

این نیز نظر و تعریف این استاد مسلم حقوق عمومی از ملت بود.

تعریف استادان دیگر از آن چه گفته شد به دور نیست. مثال استاد دکتر سید محمد هاشمی می فرماید: ملت به گروه انسانی اطلاق می شود که در آن افراد، از طرق مادی و معنوی، نسبت به یکدیگر احساس وحدت می نمایند.

البته در ادامه ی هریک از این تعاریف توضیحات بیشتری آمده است و نیز نظریات گوناگونی که معمولا معروفترین آنها موسوم به بینش آلمانی ( که در خصوص ملت تکیه بر عوامل قومی، نژادی، زبان و مذهب دارد ولی مسئله نژاد با برجستگی خاصی عنوان می شود) و یا نظریه ی موسوم به بینش فرانسوی ( که علاوه بر سایر عوامل به عنصر معنوی نیز توجه خاص می کنند) می باشدو هر کدام قصه ی خاص خود را دارد و سرانجام صاحب نظران در ادامه ی این مباحث به دو نوع ضابطه ای عینی و ذهنی می رسند ولی هیچ یک از این فروعات بحث مذکور در این کتاب و در این کار مورد نظر ما نیست. چون ما نمی خواهیم راجع به مفاهیم حقوق عمومی و درستی و نادرستی هر یک از نظریات گوناگون بحث کنیم. ما فقط در این کتاب به دنبال یافتن رد مفاهیم حقوقی در ایران عهد کهن یعنی در تاریخی بین نه هزار سال تا سه هزار سال پیش هستیم. تا اینجا کار هم برای اینکه خواننده ی ارجمند را خیلی در درازای آن تاریخ طولانی سرگردان نکنیم نهایت سعی را کرده ایم که شاهدان مثال خود را فقط در یک مقطع خاص از تاریخ ایران بیاوریم و لذا بیشتر از فاصله ی زمانی حدود هفت هزار تا پنج هزار سال پیش نمونه آورده ایم.

به هر صورت با مفهوم ملت و اینکه در حقوق عمومی این واژه و مفهوم را چگونه تعریف می کنند، آشنا شدیم. اینک می توانیم با هم به یک به یک توافق برسیم که بتوانیم بگوییم به طور ملت عبارت است از: یک گروه انسانی که از نظر کمیت به نسبت قوم و قبیله و اهالی یک شهر و امثالهم بیشتر باشند و در یک سرزمین معین( که احساس تعلق هم به آن سرزمین داشته باشند) زندگی کنند. آنگاه هر چه وجوه مشترک بیشتری باشد پیوستگی این مردمان را به عنوان یک ملت محکم تر می کند. مثال از یک نژاد باشد و…..

اینک با نگاهی به تاریخ ایران کهن می توان گفت: هر چقدر برای تشکیل یک ملت شرایط سختی در نظر بگیریم و عوامل متعدد و پیچیده ای را برای ایجاد یک ملت لازم بدانیم و سخت تر و زیادترین شرایط را برای جماعت انسانی لازم بدانیم تا بشود به آن گروه انسانی ملت گفت، باز هم ایرانیان عهد کهن دارای همه آن شرایط بوده اند و ملت در ایران وجود داشته است و ایرانیان عهد کهن ملت منسجم و کاملی هم بوده اند. به جهت اینکه جماعت انسانی ایرانی از آن هنگام اولیه که در ایرانویچ( یعنی همان سرزمین اصلی و ویژه ی ایرانیان ) بودند، سپس که به دلیل یخبندان و انفجار جمعیت در حدود سیزده هزار سال پیش به فلات ایران آمدند، دارای یک انسجام کافی و از یک نژاد ودارای یک فرهنگ و با دلبستگی های مشترک و از آن زمان دارای سرزمین واحد بودند و عوامل پیوند دهنده ی زیادی اعم از مادی و معنوی آن ها را به هم وابسته کرده بود. آن ها همان گونه که دیدیم دارای دولت مرکزی بوده و لذا از هر جهت ملت کامل بوده و تشکیل جامعه ی سیاسی داده بودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *