مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۱۹ نوشته : محمد رسولی

قدرت سیاسی

قدرت یکی از مفاهیم اصلی علوم سیاست است.

((قدرت آن توانی است که دیگران را به تسلیم در برابر دارنده ی آن وا می دارد.))

اما این فقط یک تعریف خام و اولیه از قدرت است و به ویژه عنوان ما قدرت سیاسی است که نیاز به تعریف بهتر و کاملتری دارد.

قدرت سیاسی بدون در نظرگرفتن جامعه ممکن نیست. از همین رو گاهی قدرت سیاسی از مفاهیم کاربردی، در (( جامعه شناسی)) می باشد. به هر روی با توجه به اینکه جامعه آن گهواره و یا آن محل و سریری است که قدرت در آن پدیدار می شود و خود نمایی می کند، ارتباط جامعه با قدرت تنگاتنگ است.

((جامعه، سریر قدرت است. قدرت در جامعه پا به عرصه وجود می نهد و عواملی نظیر نظم عمومی، مصلحت اجتماعی و سود عام که از مظاهر الزامات فرمانروایی است، اجبار قدرت را در قالب حقوق صورت بندی می کند و به تدریج از حالت شخصی در می آورد و به نهادهای سیاسی می سپارد)).

چون جامعه سیاسی از دو طبقه ی فرمانروایان و فرمانبران تشکیل شده است، طبقه ی فرمانروا برای اجرا و اعمال قوانین و در اصل برای اعمال حاکمیت باید دارای توان و قدرت باشد که آن قدرت دارای خصلت حقوقی بوده و پشتوانه قانونی باشد. این قدرت را می توان قدرت سیاسی نامید. قدرت یعنی در اختیار داشتن وسایل و ابزارهائی که به وسیله ی آن بتوان بر شخص یا چیزی تاثیر گذاشت و یا اراده ای را به فرد یا گروهی تحمیل کرد و یا تصمیمی اتخاذ کرد و آن را به مرحله اجرا در آورد. بنابراین اگر جامعه به مرحله تکامل خود برسد و نوعی ویژه از قدرت بتواند به عنوان عامل تعیین کننده سرنوشت کلی جامعه بر همه اعضای آن تحمیل شود، قدرت سیاسی بوجود آمده است.

(( از نظر ما جامعه تکامل یافته همان جامعه سیاسی (دولت-شهر، دولت- کشور و غیره) است و قدرت تکامل یافته و ویژه ، همان قدرت سیاسی است. بنابراین جامعه سیاسی و قدرت سیاسی دو مفهوم توامانند)).

آنچه ما در سطور بالا نوشتیم برگرفته از نوشته ی روانشاد دکتر سید ابوالفضل قاضی، استاد مسلم حقوق عمومی می باشد. غرض ما از نقل مطالب به زبان استادان مسلم امروزی، آن است که تعریف مسلم و پذیرفته شده از مفاهیم را به طور مستقیم بیاوریم تا وقتی که می خواهیم با ایران کهن مقایسه کنیم از اعمال سلیقه ی خود، خودداری کرده باشیم و خواننده ی ارجمند بدون هیچ شائبه و تردید ببیند آنچه که در دوران کهن بوده به راستی چقدر نزدیک به مفاهیم امروزی می باشد.

به هر روی ما به اجمال مفهوم و منظور از قدرت سیاسی را در ادبیات امروزی حقوقی و سیاسی دانستیم و در یک تعریف ساده دریافتیم که طبقه حاکم بر جامعه ( حکومت گر) دارای یک قدرت بالاتر و قوی تر از سایر قدرت های موجود در جامعه است، این قدرت را که به طور قانونی و حقوقی او در دست دارد، قدرت سیاسی می گویند. حال می گوییم که به طور دقیق و به طور کامل منطبق بر این مفاهیم در دوران کهن نیز قدرت سیاسی وجود داشته است.

ما در دوران کهن نوع ویژه و خاص از قدرت را که نهاد بندی شده باشد و از خلال دستگاهها و نهادهای حکومتی برآید و خود را نشان دهد و در عین حال دارای مشروعیت و مقبولیت کافی و لازم باشد را داریم . نمونه هایی از وجود قدرت سیاسی و اعمال آن را می آوریم و چون موضوع روشن است به سرعت از آن می گذریم.

در پادشاهی هوشنگ:

به فرمان شاه جهان بُد همه     سپاهی و وحشی و مرغ ورمه

( که کنایه از وجود یک قدرت کامل که بسیار قوی است و در عین حال مورد پذیرش همه و حتی غیر آدمیان! هم می باشد).

در پادشاهی طهمورث:

هر آن چیز کاندر جهان سودمند         کنیم آشکارا، گشائیم زبند

(کنایه از وجود توان و آنچنان قدرتی که می تواند فرمان دهد و هرچه که سودمند برای جامعه است را به کار گیرند).

در پادشاهی جمشید:

به فرمانش مردم نهاده دو گوش     زرامش جهان پر ز آوای نوش

( کنایه از وجود قدرت کامل و اطاعت پذیری کامل از فرامین صاحب قدرت سیاسی).

در پادشاهی فریدون :

بفرمود تا لشگری برکشید        گرازان سوی خاور اندر کشید

نشانه از نماد بروز عینی و خارجی قدرت سیاسی که دارنده ی لشگر و ارتش است و برای اعمال قدرت با یک فرمان او لشکر به شرق تاخته است.

و …. نمونه هایی بی شمار که در جای جای شاهنامه و نیز در سایر متون از جمله اوستا نیز آمده است و با توجه به آنها در وجود قدرت سیاسی در آن دوران تردیدی باقی نمی ماند و چون بنای ما در این نوشتار بر کوتاه نویسی هرچه بیشتر است، از آوردن دلایل دیگر خودداری می کنیم تا بی جهت کار را به اطناب کلام نکشیم. چرا که واضح است که قدرت سیاسی وجود داشته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *