مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۲۰ نوشته : محمد رسولی

مشروعیت قدرت سیاسی

الزام آوری اراده ی قدرت حاکم، باید از مشروعیت برخوردار باشد که اساس قدرت حاکم و ماهیت آن را تشکیل می دهد. حاکمیت را می توان قدرت عالی و سازمان یافته ی جامعه گفت. آنگاه مشروعیت به ایجاد پذیرش اجتماعی قدرت، برای اعمال بر شهروندان اشاره دارد. بنابراین می توان در معنای تکمیل تر گفت: مشروعیت به چگونگی به قدرت رسیدن صاحبان آن قدرت عالی سیاسی جامعه و نیز به میزان پذیرش آن قدرت از سوی مردم کار و ارتباط بستگی دارد.

به عبارتی دیگر باید قدرت حاکم بر جامعه از راه درست و قانونی به وجود آمده باشد و کسانی که این قدرت را در دست می گیرند نیز از راه درست و قانونی به این قدرت دست یافته باشند. لذا یک حکومت کودتا و یا تسلط یک بیگانه با توسل به قوای نظامی برتر بر یک کشور دیگر نمی تواند دارای مشروعیت لازم باشد. راجع به مشروعیت قدرت سیاسی بحث و نظریات گوناگون بسیار است که همچون روش جاری ما نمی خواهیم وارد آن مقولات بشویم و فقط آنقدر که ما بدانیم در علم حقوق عمومی منظور از مشروعیت قدرت چیست برای انجام کار ما مفید و کافی است. بسیاری از مکاتب و نظریه ها هریک برای خاستگاه مشروعیت نظری خاص دارند. ولی هدف ما در اینجا همین قدر است که بدانیم مشروعیت یعنی آن حالتی که مردمان جامعه حکومت حاکم را قبول داشته باشند. همین تعریف برای کار ما مفید است. چون بدون اینکه هیچ نظریه ای را نقض کنیم و از سر مجادله با گروهی برآییم، منظورمان را با این دو جمله می توانیم برسانیم.

در این نوشتار از بیان نظریه شخصی خود نیز در این مورد و بلکه در تمامی موارد صرف نظر می کنیم. چون ما می خواهیم یک تحقیق تاریخی از یک شاخه ی حقوقی داشته باشیم و در صدد نفی یا اثبات هیچ نظریه ای در اینجا نیستیم. حالا می خواهیم ببینیم آیا این مفهوم و این عبارت (( مشروعیت قدرت سیاسی)) در ایران عهد کهن جایگاهی داشته است یا نه؟

با توجه به اینکه (( مشروعیت)) اساس و پایه ی حاکمیت است که هم زمان به دو موضوع ایجاد حق حکومت برای حاکمان و دیگری شناسایی و پذیرش این حق از سوی شهروندان ( به عنوان حکومت شوندگان) توجه و اشاره دارد، لزوم چنین چیزی برای هر حکومتی واجب است و لذا حکومتی ( به حق یا ناحق) به سبب نیاز به این مفهوم درصدد داشتن آن خواهد بود. حالا اینکه چه نوع مشروعیتی واقعی و بر حق است بحث دیگری است، و ما فقط در صدد این هستیم که آیا این مفهوم بعنوان یکی از مفاهیم مطرح در حقوق عمومی مورد توجه بوده است یا نه؟ حتی به درستی یا نادرستی آن حکومت های ایران عهد کهن کاری نداریم.

پیش از ورود بیشتر به این بحث بعنوان شروع یادآور می شویم که یکی از نظریات در باب مشروعیت حکومت ها در دوران پادشاهی مطلقه این بوده که ( اعطای پادشاهی لطفی الهی است و لذا مشروعیت پادشاهان ناشی از همان عطیه الهی است). البته باید در نظر داشت که از همان آغاز تاریخ پادشاهی در ایران، در اذهان مردم یک ارتباطی بین حکومت و دین بوده است. این هم دلایلی داشته است. یک دلیل آن این بوده که اصولاً پادشاه و رهبر جامعه ی سیاسی فردی وارسته و اخلاق مدار بوده است. چنان که در راستای چنین برداشت و باوری از شخصیت شاهان آمده است:

چنان شاه پالوده گشت از بدی         کـــه تـــابــیــد زو فــرّه ایـــزدی

مــنــم گفـــت با فــره ایــزدی          همم شهریاری و هم موبدی

دلیل دیگر اینکه یکی از وظایف پادشاه، حفظ دین و اخلاق مردم بوده است. از سوی دیگر چون سجایای اخلاقی و نیز رفتارهای نیک در جامعه ارزش شمرده می شد و این ارزش ها از سوی حکومت به رسمیت شناخته شده و خود پادشاه و حکومت از (( نیک کرداری)) دفاع و آن را تشویق می کردند، قابل انتظار و بلکه بدیهی است که در ذهن مردم، خود پادشاه در اوج اخلاق و نیکوکاری بوده و در واقع نماد کار دینی باشد. این پیوستگی دین داری با پادشاهی در شعر فردوسی هم اشاره شده است:

چنـــان دیــــن و دولـت به یکــدیگرند                     تو گــوئی که در زیــر یــک چــادرند

نه بی تخت شاهی، بود دین به پای                     نه بی دین، بود شهریاری به جای

این رفتار پادشاهان و آن نگرش مردمان یک فضای خاص بوجود می آورده که شاید از همین رو بوده که پادشاهان، مدعی دریافت کمک از سوی خداوند بوده اند و خود پادشاهان یک چهره یک کاریزمای والا در اذهان پدید می آوردند و کار به آنجا می کشید که لقب ضل الله ! به خود می گرفتند و آنگاه در پس و پی این تصور همگانی قدرت پادشاه بالا می گرفت و در اذهان عمومی یک چهره ای که از سوی خداوند مورد عنایت است، پدید می آمد و خود این حالت سبب پذیرش او از سوی مردمان می شد و به دنبال این پذیرش همگانی و اقبال عمومی که به او روی می کرد، خود به خود دارای فّر و شکوه هم می شد و لذا یک پادشاه فرهمند می شد که فره ی ایزدی نیز با او بود. از همین جاست که بین فره ایزدی و اقبال عمومی و پذیرش عمومی مردمی ارتباط برقرار می شود تا آنجا که حتی گاه معانی اینها با یکدیگر تا حدی هم متداخل می شود. حال اینکه از اقبال عمومی و پذیرش مردم است که عبارت فره ی ایزدی معنا می یافت. اقبال عمومی و پذیرش مردمی( فره ایزدی) چه زمانی به وجود می آمد؟ در وهله ی اول زمانی که مردم آن پادشاه( حاکم) را دارای مشروعیت قانونی می دانستند. یعنی قدرت سیاسی او را منطبق بر قانون و دارای مشروعیت می پنداشتند، که در جای خود بیشتر توضیح خواهیم داد. ما در اسناد کهن و از جمله در شاهنامه یک عبارت معروفی داریم بنام فره که گاه با لقب ایزدی می آید و می شود فره ایزدی و گاه با لقب های دیگر مثل کیانی که می شود فره کیانی. این فّر چیست؟ در لغت می توان گفت: شکوه و بلندی و شان بالا:

سری بی تن و پهن گشته به گرز        نه نشان رنگ ماند و نه فر و نه برز

یا

ز دســتــور پــاکـــیــزه راهـــبــر        درخــشان شود شـــاه را گاه و فــر

از نوع کاربرد واژه ی فر در ابیاتی مثل نمونه های بالا می توان تا حدی معنی لغوی فر را دانست. اما فره ایزدی چیست؟ می توان در یک تعبیر ساده و آسان پنداشت و گفت که آن شکوه خدایی یا آن قدرت و شکوهی که از سوی خدا به آدمی داده می شود. این تعبیر بد هم نیست. اما مگر به راستی خداوند به یک انسان شکوه آن چنانی برای امر پادشاهی می دهد؟ ( اگرچه در یک معنا می دانیم همه و هر چه هست از خداست). اما به راستی و درستی فره ایزدی در عالم واقع چه معنی می دهد؟ همان گونه که در گذشته نیز اشاره شد به نظر می رسد که این پذیرش عمومی قدرت سیاسی وقتی وسعت پیدا می کند و مورد قبول همگان واقع می شود، حالتی به خود می گیرد که انگار کاری آسمانی و خدایی صورت گرفته و آن صاحب قدرت، نوعی برگزیدگی از سوی یزدان را دارد. از همین رو هم بوده که آن افراد که خود را فرهمند می دانستند و مورد فره ایزدی می پنداشتند دقت بسیار در رفتار و گفتار و پندار خویش داشتند که حالت بزرگی و تا حد امکان بی گناهی و به نوعی شایستگی مورد اعتماد و احترام مردم و لطف الهی بودن را در خود حفظ کنند. از سوی دیگر در مواردی که این رفتار را رعایت نمی کردند و روش ناصواب مثلا خودکامگی پیشه می کردند، آن شکوه و فره ایزدی آنان از بین می رفت. نمونه ی  آن جمشید را با هم دیدیم:

منی کرد، آن شاه یزدان شناس                 زیزدان بپیچید و، شد ناسپاس

***

                چو این گفته شد، فر یزدان از اوی            گسست و….

برای دانستن و پی بردن به معنی واقعی واژه ی (فر) بیت بالا خیلی مهم و ارزشمند و مفید است. چون می گوید، به محض  اینکه این گفته شد( منیت کردن و راه خود سری پیشه کردن) فر یزدان او گسست. خب این چیست که تا حاکم آن روش را در پیش می گیرد، از بین می رود؟! با دقت بیشتر در اسناد و تامل در آنان، به روشنی نشانگر این است که این فره ایزدی همانا مشروعیت و مقبولیت صاحب قدرت سیاسی در نزد مردمان است.( البته توجه داریم که بین مشروعیت و مقبولیت تفاوت وجود دارد و اولی در یک معنا یعنی قانونی به قدرت رسیدن و دومی یعنی مورد قبول شهروندان واقع شدن. ولی در اینجا به دلیل نزدیکی هر دو، آنها را با مسامحه به کار می بریم). آنکه دارای فره ایزدی است، آن است که مورد لطف خداست و خداوند او را در راه درست هدایت کرده است، مهر او را در دل مردمان نهاده است و مردمان به سوی او متمایل هستند و او را قبول دارند. چون مردمان او را قبول دارند، او مورد فره خدائی است و فرهمند گردیده است. اما به راستی چرا مردم او را قبول دارند؟ چون رفتار مردمی و نیکو دارد!.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *