مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۲۱ نوشته : محمد رسولی

پژوهش گران بزرگ تاریخ تمدن ایران عهد کهن نیز بر همین راه رفته اند. بعنوان نمونه:

با ژرف نگری در تاریخ -ایران- کهن، نگارنده بر این اعتقاد(باور) است که ((فر ))، (( فر کیانی)) یا (( فره ایزدی )) عبارت است از اقبال عمومی، رای و گزینش مردم. همان چیزی که در زبان امروز، به آن مشروعیت می گوییم که برخاسته از مردم سالاری است

این نوشته ی دکتر هوشنگ طالع است که به روشنی نتیجه ی سال ها پژوهش خود درباره ی فره ایزدی را این گونه بیان می کند و به حکم عقل و تحقیقات نیز این نظریه مورد پذیرش است.

البته ما در بررسی های تاریخی و حقوقی باید تا حد امکان واقعیات جامعه شناسی و مردم شناسی را در نظر بگیریم. به هر حال به طور حتم مردم از کسی که ظلم ببینند، دروغ بشنوند، بی عدالتی و نا امنی ببینند، دل خوشی نخواهند داشت تا به سوی او گرایش داشته باشند و تنها دل خود را به این خوش کنند که چون او صاحب قدرت است، پس حتما مورد لطف الهی و دارای فره ایزدی است، بلکه واقعیت این است که مردم وقتی از یک حکومت راضی باشند و از رئیس آن حکومت نیکی ببینند می گویند او از سوی خداوند است و یا دست کم می گویند مورد لطف خداوند است و او را قبول خواهند داشت و عبارتی از این قبیل به کار می برند که مثلاً (( دست خدا با اوست)).

البته نیک آشکار است که مردم کسانی را برای پیمودن راه بد یا پیروی از تباهی، پلیدی و سیاهی بر نمی گزینند، بلکه گزینش مردم، همیشه در راه گسترش داد ( دات = قانون)، نیکی ، همدلی، یگانگی و همبستگی است. تا زمانی که ((برگزیده )) مردم، با مردم هم آوا و همراه است و به گفته ی حافظ تا زمانی که (( مجموع))! اند با مردمان پیوسته هستند، سروش یا دست خداوند ( یدالله) با او است:

زتفرقه باز آی، تا شوی مجموع

                                                 به حکم آن که چو شد اهرمن، سروش آید  

و به گفته ی دیگر، یا همان( فره ایزدی) همراه اوست. به سخن امروز از مشروعیت برخوردار است، اما لحظه ای که برگزیده ی مردم از راه مردم سر می پیچید، فر از او می گریزد. زیرا مردم از او روی بر می تابند و اعتماد و اطمینان خود را از او بر می گیرند. 

 

بنابراین همان گونه که دیدیم پژوهشگران در تحقیقات دیگر نیز به درستی بوجود نوعی مشروعیت برای حکومت ها در دوران عهد کهن ایران رسیده اند. جالب اینجاست که برخی از این مفاهیم کهن در درازای زمان با اندکی تغییر و دگرگونی به زمان های بسیار دور بعدی هم رسیده است. گویی که در ضمیر ناخودآگاه جمعی ملت ایران، آن مفاهیم باقی مانده باشند. چنانکه همین مفهوم واگذاری قدرت از سوی ملت به شخص پادشاه را که در دوران کیانیان ( و سایر دوره های عهد کهن) داریم،پس از چند هزارسال در قانون اساسی مشروطیت نیز به چشم می خورد و در اصل سی و پنجم قانون اساسی مشروطیت آمده بود:

سلطنت ودیعه ای است که به موهبت الهی-!= فره ایزدی!- از طرف ملت ( یعنی همان دارنده ی اصلی فر که با وجود آنان فر تشکیل می شود و با اقبال عمومی آنان مورد تایید خداوندی است به شخص پادشاه (گیرنده ی فر) مفوض شده. 

این اصل قانون اساسی مشروطیت خیلی روشن و گویا، مفاهیم فر ایزدی و اقبال عمومی و اعتبار و اهمیت صاحبان اصلی قدرت و فر، یعنی ملت را نشان می دهد.

برخی نگاره های باقی مانده از دوران ایران باستان ( که بی تردید نشان از وجود اندیشه ی آن نگاره از ایران عهد کهن دارد)نیز به خوبی نمایشگر همین است. نگاره هایی که حلقه ی پیمان و قدرت را برای اثبات مشروعیت آن، در حالتی آسمانی و الهی که نشان رضا و خواست مردم است به پادشاه ارائه می شود. مقبولیت حاکم با توجه به نحوه ی انتخاب او از سوی شورا و نیز شخصیت فردی و اخلاقی و روحی او سبب می شود که فرماندهی او از بالا و فرمانبری از پایین به شدت مورد قبول باشد و حتی به گونه ای با حالت تقدس و پاکی و مذهبی در آمیخته گردد و پندار به گونه ای به وجود آید که میان فرمانروا و خداوند پیوندی وجود دارد و این مشروعیت بسیار استوار و محکمی به آن قدرت سیاسی می بخشید و آن را به طور کامل حقانی می نمایاند. فرمانبران در میان این موضوع به گونه ی دیگر، حاکم را فرهمند و مورد تایید یزدان می گفتند. به ویژه که فرمانروا معمولاً ویژگی هایی داشت که دیگران از آن بی بهره بودند. چه آنان به هر حال در دید مردمان دارای منش نیک و راستی پیشگی بودند. او یعنی پادشاه یا حاکم به عنوان رئیس حکومت نقش بنیادی در پیشبرد آرمان های سیاسی شهروندان و نیز تامین رفاه و آسایش و امنیت مردم و نیز نگاهبانی از کشور و دین داشت. تا آنچه که ایران شناسی مثل ریچاردفرای، یکی از دلایل اصلی ماندگاری کشور را مایه گرفته از وفاداری ایرانیان به آن فرمانروایان می داند. ولی همین ملت هرگاه در می یافت که فرمانروا از اصول مورد نظر آن ها منحرف شده و در پی آرمان های گفته شده و منافع ملی نیست، به سرعت از او روی بر گردانده و او را تنها و بی پشتیبان می گذاشتند.

… ولی باید دانست که چنانچه شاه از اصول درست شهریاری و دادگری پای فراتر می گذاشت و سودای ایران زمین و مردمان آن را نمی داشت، با ایستادگی روبرو می شد.

ما در ادبیات داستانی مربوط به روزگاران قدیم، نام مرغ وارغن یا آن باز سپیدی که بر شانه ی کسی می نشست و او پادشاه می شد را شنیده ایم. حقیقت امر آن است که آن مرغ وارغن یا باز سپید یک نماد ذهنی است. نماد و علامت فر است. فر که از سوی مردم به کسی که قرار بود پادشاه شود داده می شد و آنگاه آن پادشاه مورد فره ایزدی! قرار گرفته محسوب می شد.

(( نماد فر در ایران کهن، مرغ، مرغ وارغن ی باز سپید بود که هنوز نیز پس از گذشت هزاره ها در قالب به پرواز درآوردن (باز) برای گزینش جانشین پادشاه و یا فرمانروا، در قالب قصه های جای جای میهن بزرگ ایرانیان( دوران از کشور کنونی) ایرانی و یا برون از آن در ایران بزرگ) به جای مانده و به ما رسیده است)).

یکی از دلایل روشن برای اثبات نظریه مذکور عبارات مندرج در زامیاد یشت (  نوزدهمین یشت از یشتای اوستا) می باشد .در آنجا به روشنی پس از آنکه جمشید استبداد می ورزد و به رای و نظر مردم پشت  کرده و منیت آغاز می کند، اوستا می گوید فرا یزدی از او جدا شد.! این به روشنی و آشکار معنی فره ایزدی و همان اقبال عمومی مردم را می رساند. یعنی می گوید او دارای مشروعیت سیاسی بود و با پیشه کردن خودکامگی مشروعیت سیاسی خود را از دست داد و فر( که گفتیم شکل نمادین آن یک مرغ است) از او دور می شود:

پس از آن که جمشید به سخن نادرست دهان بیالود( منی کردن، خود کامه شدن) فر به کالبد مرغی از او به بیرون شتافت… هنگامی که جمشید دید که فر -رای و اقبال عموم مردم- از وی بگسست، افسرده و سرگشته همی گشت و در برابر دشمنی ( یعنی همان مردم از او گسیخته) فرو ماند و ناچار به زمین پنهان شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *