مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۱۰ نوشته : محمد رسولی

از زبان شاهنامه بشنویم که هوشنگ چه می گوید:

… به فرمان یزدان پیروزگر           به داد ودهش تنگ بسته کمر

و از آن پس جهان یکسرآباد کرد        همی روی گیتی پر از داد کرد

هم چنین در خصوص انجام تحقیقات بنیادی که در بند  ی ماده ۸ قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب ۸ مهر ۱۳۸۶ خورشیدی آمده است در دوران جمشید( یعنی در حدود هفت هزار وهفتصد وپنجاه سال پیش ) اقدامات اساسی و خیلی مهمی انجام شد که به نتایج بسیار ارزشمندی هم رسید. او با ایجاد ساز و کار لازم و با به کارگیری افراد مستعد و فنی موفق شد تحقیقات بنیادی را در رشته های علمی و صنعتی گوناگون انجام دهد و از جمله موفق شد تحقیق زیادی در زمینه ی استخراج آهن انجام دهد و آهن را از سنگ جدا کند.

در آن دوران :

نخستین یکی گوهر آمد بچنگ                        بدانش زآهن جدا کرد سنگ

سپس تحقیقات بنیادی متوجه شیوه ی آبیاری و استفاده بهینه از آب برای کشاورزی و مشروب ساختن مزارع شده و لذا :

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد                          از آهنگری اره و تیشه کرد

چو این کرده شد چاره ی آب ساخت                ز دریاها رودها را بتاخت

زدریا برآورد و هامون نواخت، اشاره به سدسازی و چیزی مشابه آن دارد که توانست آب دریا و رودخانه را برای آبیاری دشت و زمین های دیگر مورد بهره برداری قرار دهد.

هم چنین در خصوص ارتقا بهداشت و آموزش عمومی و کنترل و پیشگیری از بیماری ها ( که در بند ک ماده ی ۸ قانون کنونی مورد اشاره، نیز آمده است) در دوران جمشید تحقیقات بنیادی مفید صورت گرفت که منجر به نتایج بسیار مهمی نیز شد، او بفرمود:

پزشکی درمان هر دردمند                           در تندرستی و راه گزند

در دوران جمشید علم پزشکی بسیار پیشرفت می کند و بیماری های کنترل و مهار می شوند و کمتر کسی بیمار و ناخوش می شود.

جهان بُد بآرام از آن شاد کام                           ز یزدان بدو نو بنو، بُد پیام

از جمله امور حاکمیتی قانون گذاری ، استقرار نظم و امنیت و اداره ی امور قضائی می باشد که در بند ۵ قانون فعلی خدمات کشوری نیز آمده است . این مورد را به خوبی و روشنی در سراسر دوران همین پیشدادیان شاهد می باشیم که قانون گذاری می کنند. اصلا خود نام و عبارت پیش داد یعنی پیش گامان و بنیاد گذاران قانون گذاری و دادورزی .

به هر حال به عنوان نمونه و شاهد از کتاب تاریخ ایران شاهنامه می آوریم:

از این هر یکی را یکی پایگاه                         سزاوار بگزید و بنمود راه

که تا هر کس اندازه ی خویش را                     به بیند، بداندکم وبیش را

همان طور که اشاره شد داد یا  دات همان  قانون است. این که چرا این واژه ی ایرانی معنی قانون می دهد نیاز به یک اشاره کوتاه دارد و آن این است که در اصل دات و داد و لاد نام دیوار است که بُن و پی آن، بنیاد، بندات ، یا بنلاد است. اما چرا و چگونه معنای دیوار، به داد و قانون رسیده است،برای آن است که در همان دوران هوشنگ ( که پیشدادی! است) با ساختن خانه ها و ایجاد رفاه و آسایش بر گروه مردمان افزوده شد و در پناه خانه و سرپناه ، سرما کمتر جان انسان ها را می گرفت و با افزایش جمعیت که در یک جا گردهم می آمدند، روشن است که گاه گاه از سوی کودکان و یا حتی بزرگترها در کار سایرین تداخل و ایجاد در هم ریختگی و سپس کشمکش و حتی ستیز و نزاع روی می داد. برای پیش گیری از چنین جرایمی ایرانیان به این اندیشه افتادند که برای هر خانواده دیواری بسازند تا مرز میان آن باشد، حد و حدود هر یک معلوم باشد. آنگاه هرکس در آن بنلاد ، لاد یا دات یا داد یا همان دیوار به حد خود قانع بود و می ماند، یعنی که رعایت حد داد را نموده و دادورزی می کرد و اندرون داد و دیوار خود زندگی می کرد و برعکس آن بی دادی، بود که از دات و مرز خویش بیرون می رفت و بیدادگری می کردو دیوار و داد دیگری را می شکست.

استاد فریدون جنیدی در این باره می نویسد:

…. هنوز پس از گذشت هزار سال، در همه جای جهان، سرمایه ی (داد) همان دارندگی – یعنی به دنبال مالکیت ، حق مالکیت- است و همه جا داوران (قضات) بر پایه ی آنکه کدام یک از دادخواهان، از مرز و دیوار دیگری گذشته است، داد دادخواه را می دهند و میزان گناه آن کس را که داد یا مرز دیگری را شکسته است می سنجند و وی را پادافره(مجازات) می دهند.

امروزه بر پایه ی دگرگونی های زبان، فریاد و داد و بیداد  را فغان و غوغا ترجمه می کنیم ، بازآنکه (( داد و بیداد)) این را می گوید که دیوار من با بیداد شکسته شد.

واژه ی فریاد را نیز چون بشکافیم از دو بخش (فر) و (دات) برآمده است. (فر ) پیشوندی است برای جنبش به پیش و (فردات) یا فریاد ، فراخواندن به سوی دیوار است! از برای یاوری خواستن.

چنانکه در ادبیات فارسی نیز فریاد همواره به جای یاوری و یاوری خواستن آمده است. مثال داریم که: آن دوست را که اندر سختی به فریاد نرسد(به یاری نیاید) دوست مپندار.

یا فردوسی می فرماید:

بدو گفت، آری ، خداوند رخش         ترا داد ، یزدان فریاد! بخش

یا در جای دیگر :

یکایک بیامد به درگاه شه                غریوان و نالان و فریاد خواه!

این واژه با کاربرد درست آن ، هنوز به گونه ای ( به فریادم برس) ( به یاری من برس) بر زبان ما روان است. فریاد خواندن، کسان را به نزدیک دیوار خویش خواندن است برای یاوری یا از برای ستمی که به فریاد خواه رسیده یا از برای آنکه کسی داد، و دیوار وی را شکسته باشد. بدین روی با داد، یا دیوار نخستین ، نخستین داد و دادگری نیز در جهان آغاز گردید.

این واژه با گذشت روزگاران به گونه ای دیوار نیز درآمد، که اگر نیک بنگریم بخش نخست آن دی همان (دای ) است، و بخش دویم آن ( وار) اوستایی که پوشاندن و پناه دادن، بوده است . دیوار بر روی هم ، دادیست که پیرامون زمین یا خانه ای را گرفته و آن را در پناه خویش آورده باشد.

واژه (دور) به سرزمین، یا بخشی از یک کشور نیز گفته شد، و هنوز نشانه آن در گفتارهای مردمی پیدا است.

(ور) با گذشت زمان نرم نرمک بجای دیوار نیز بکار گرفته شد و نمونه آن باره و بارواست که دیوار شهر بوده باشد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *