مبانی حقوق عمومی در ایران کهن ۲۷ نوشته: محمد رسولی

او در آن سخنرانی که فردوسی به نظم آورده است می گوید:

هر آن کس که در هفت کشور زمین                        بگـــردد ز راه و، بتـــابد زدین

نمـــاینـــده ی رنـــج، درویــــش را                         زبون داشتن، مردم خویش را

بـــرافــروختن ، سر زبیشیِ گـــنج                         به رنجــور مردم، نماینده رنج

هــــمه سر به سر، نزد من کافرند                        و ز اهریمن بد کنش، بد تراند

هر آن دیـــن ور، کو، نه بر دین بود                          زیزدان و ، از منش نفرین بود

آنچه را که به کوتاهی مرور کردیم، در سخنرانی منوچهر به گاه شروع مسئولیت خود به عنوان پادشاه بود که در حضور انجمن بزرگان ( مهستان) ایراد کرد و در آن به روشنی به حقوق بشر و حقوق شهروندی که اصول انسانی مورد پذیرش و باور ایرانیان بود اشاره کرد. لیکن در جای دیگر نیز نمونه از گفتار و کردار او داریم که برای تبیین بیشتر موضوع آن را نیز می آوریم . و آن هنگامی است که او موفق می شود تجاوز نیروهای تورانی و سلمانیان را در هم بکوبد و پیروز میدان شود و پس از آن همان گونه که پیشتر هم اشاره شد، سپاهیان سلم از منوچهر درخواست بخشش کرده و می گویند:

سپـــاهی، بر ایـــن رزمگــاه آمدیم                  نـه بــر آرزو، کینـــه خواه آمــدیم

کنــون سر به سر، شاه را بنده ایم                دل و جان ، به مهر وی آکنده ایم

گرش، رای کین است و، خون ریختن               نــــداریم ، نــیـــروی آویخـــتـــن

سران یک سره، پیــش شاه آوریم                  بـر او، ســر بی گــنـــاه آوریــم

برانــد هر آن کــام، کو را هواست                 بر این بیگنه جان ما پادشاست….

تجاوز در هم شکسته می شود و خون ریزان اعلام می دارند که دیگر توان پی گیری نبرد را ندارند. آنان خود را تسلیم پادافره ی ( مجازات) تجاوز و به رسم همه ی زمان ها، مرگ و زندان و اسارت و بردگی کرده اند. اما! منوچهر ( ملت و مردم ایران) فرمان می دهد که چون دشمنان تسلیم شده اند خون هیچ کس نباید به کین یا کام ریخته شود.

او در اصل منشور حقوق بشر را که شامل اصول دادگری، انسان دوستی و خدا ترسی و اصول انسانی مورد قبول ملت ایران در عهد کهن و دولت و حاکمیت زمان است، به این صورت که سپس به زبان نظم در آومده است، بیان می کند و ثبت تاریخ شده است:

چنین داد پاسخ: که من کام خویش               به خاک افکنم، بر کشم نام خویش

هر ان چیز کان، نز راه ایزدی است                از اهریمنی، گر زدست بدی است

سراســـر زدیـدار مــن ، دور بـــاد                   بــــدی را ، تـــن دیــو رنجور بـــاد

شما، گر همه کــینه دار من آید                   و گـــر دوستدار یـــد و یار، من اید

چــو پیروز گر، دادمــان دستگاه                    گنه کــار، پــیدا شد از بــی گناه

کنون روز دادست و، بیداد شد                     سران را سر از کشتن آزاد شد

همه مــهر جوئید و افزون کنید                     زتــن آلـت جــنگ، بــیرون کنید

خــردمند باشید و ، پاکیزه دین                      از آفت همه پاک و، بیرون زکین

به جایی که تان هست، آباد بوم                     اگر تور، اگر چین ، اگر مرز روم

هـــمه نیکوئی بادتان ، پایـــگاه                     به روشن روان بادتان، جایگــاه

یعنی به راحتی می توان از آنچه گذشت به این مفاهیم حقوقی رسید که براساس قوانین و یا عرف و هنجارهای حاکم بر جامعه ی سیاسی آن روزگار، دستِ کم در مراجع رسمی کشور: همه ی شهروندان از حقوق یکسان و برابر برخوردارند. هیچ کس حق ندارد به دیگری آزار برساند. اگر توانگری( از نظر زر یا زور) به ناتوانی ستم کند موجب مجازات اشد است و خشم خدا و پادشاه و شدت عمل برخورد قانون را در پی خواهد داشت. جایگاه و موقعیت افراد حکومتی نباید سبب برتری جوئی به دیگران شود. به اسیر نباید ستم شود و باید خردورزی و دادگری پیشه کرد و تا می شود باید آن را گسترش داد و …..

یک نکته را یاد آور شویم، مبادا دچار اشتباه شویم. تصور کنیم این مطالب فقط به شخصیت فردی منوچهر که انسان بزرگ و وارسته ای بوده مربوط می شود. نه، این گونه نیست. درست است که منوچهر انسان والا و بزرگی بوده است( اگر این گونه نبود و سجایای اخلاقی و فردی نداشت که شورا او را به پادشاهی بر نمی گزید) اما اصل قضیه این است که این ها جزء حقوق و قانون اساسی کشور و دست کم عرف مسلم جامعه ی سیاسی آن روز ایران ( که باز عرف مسلم و هنجارهای قطعی خودش در حکم قانون است) بوده است. اگر دقت کنیم فقط منوچهر نیست که این گفتار و کردار را دارد. در هر زمان هر یک از آنان که به روش گزینش نمایندگان ملت، یعنی همان انجمن بزرگان ( مهستان) قدرت و فرمانروایی را در دست گرفته اند، همین روش و منش در کردارشان جاری است. چنانکه در گفتار کیقباد هم پیش از این شاهد بودیم و ما این موضوع را که این رفتار ناشی از اجرای قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه بوده و در گفتار قانون و قانون اساسی بیشتر خواهیم گفت.

در اینجا چند جمله از کتاب ( حقوق جهان در ایران باستان، نوشته استاد فریدون جنیدی) که از یسنا و یشت ها بر گرفته شده را می آوریم که شاهدانی دیگر بر درستی مطلب بالا باشند:

من روا می دارم، آزادی رفت و آمد، آزادی منزل، از برای اهالی خان و مانی که در روی این زمین …… به سر می برند.

                                                                                                                                                         یسنا۱۲- پاره۳

راه هائی که مهر می پیماید( یعنی کشوری که با دادمهر اداره می شود) روشن است، با دشت های گسترده و دره های ژرف، و آنجا چارپایان و مردمان آزاد در گردش اند.

                                                                                                                                       مهر یشت، کرده ۲۸- بند۱۲

نیز در اردوایرافنامه به پادافره( مجازات ) یک شهردار بر می خوریم که حقوق شهروندی را در مواردی رعایت نکرده است و از جمله به کاروانیان و نیز دادخواهی یک فردی که از شهر یا کشوری دیگر آمده است (و غریبه بوده است) توجه کافی نکرده است: …. گفتند:

این روان آن مرد دَروَند است که شهری به میانجیگری ( مدیریت و اداره) به او داده بودند و آنچه سزاوار بود که بکند و فرمان دهد، نکرد و فرمان نداد و از درویشان و کاروانیان دادخواهی ننیوشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *